یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذَا تَدَایَنتُم بِدَیْنٍ إِلَىٰ أَجَلٍ مُّسَمًّى فَاکْتُبُوهُ *
سب سے افضل کون ؟اگر بخواهیم پیام پیامبر اسلام را در یک گزاره خلاصه کنیم، آن گزاره احتمالاً «لا اله الّا الله» است. گزارهی «لا اله الّا الله» عموماً بهعنوان گزارهای توصیفی فهمیده میشود: گزارهای که هدفش آگاه کردن مخاطب از واقعیتی در جهان* است؛ اینکه فقط یک معبود (الله) وجود دارد و غیر از او معبود دیگری وجود ندارد. اگر این گزاره توصیفی فهمیده شود، میتوانیم این را هم بگوییم که ادعایی متافیزیکی دارد.
شهر هاشور - قلبترضا بابایی از دنیا رفت—رحمة الله علیه. او را هرگز از نزدیک ندیدم و هیچگاه گفتگویی نداشتیم، ولی در دورانی نسبتاً طولانی مخاطب وبلاگش بودهام و از او بسیار آموختهام. دیدم امروز چند نفری آخرین یادداشتهای وبلاگ یا کانال تلگرامش را دوباره منتشر کردهاند. من ولی این یادداشت او را که بسیار بهجانم نشسته، برای انتشار دوستتر میدارم:
شیوه های درمان سکته مغزیشروع قطعه با ناقوس مرگ است که چندباری با هیبت تمام رعشه بر جانمان میاندازد. همه ساکتند؛ در مقابل مرگ کسی جسارت دم زدن ندارد. تا اینکه سنتور شروع میکند به نواختن. پشت زمینه هنوز صدای ناقوس بهگوش میرسد. سنتور ژست روایت کردن گرفته. معلوم است قرار است برگردیم، به پشت سر نگاه کنیم و ببینیم چه گذشته. پس از چند ثانیه نوای ناقوس در صدای روایت سنتور گم میشود. سایر سازها به کمک آمدهاند.
شیوه های درمان سکته مغزیبالاخره خبری که مدّتها منتظرش بودم را شنیدم؛ ویروس کرونا در سفر دور دنیایش به شهر ما رسید. آمدن چنین روزی البته اجتنابناپذیر مینمود. از خیلیوقت پیش منتظرانه نشسته بودم که واکنش خودم را به خطر ببینم. واکنشم این بود: کمیناراحت شدم. نه از این جهت که ممکن است مبتلا شوم (هرچند واقعاً ترجیح میدهم که مبتلا نشوم) و نه از این جهت که ممکن است بمیرم؛ حتی نه از این جهت که از این به بعد لازم میشود دستورالعملهای بهداشتی را سرلوحهی زندگیام کنم؛ بیشتر از همه بهخاطر اینکه میدانم حال و حوصلهی رعایت آنهمه آداب و ترتیب بهداشتی را ندارم، و بعد بهخاطر رعایت نکردنش کمابیش دچار عذاب وجدان خواهم شد. صادقانه بگویم، حوصلهی عذاب وجدان جدید نداشتم و این خواهینخواهی معذّبم میکند.
زندگی؛ حاشیهای بر روایت مشکاتیانیک. اخیراً دو مصاحبه از حسین کچوئیان و سعید لیلاز دیدهام؛ اوّلی اصولگرا و دومیاصلاحطلب، و هر دو بهاصطلاح نظریهپرداز. هر دو نفر اوّلاً کمابیش وجود بحران در جامعه و در حاکمیت را میپذیرند و ثانیاً ریشهاش را از طرف آمریکا میدانند. دربارهی راه حل این بحران هم تا حد زیادی دو طرف همنظرند: کچوئیان میگوید که ما در حال تمدنسازی هستیم و باید زمان بگذرد تا مشکلات حل شوند. لیلاز میگوید ما در حال جنگ با آمریکا هستیم و اگر از این جنگ پیروز بیرون بیاییم مشکلات حل میشوند. این وضع نخبگان جریانهای اصلی سیاسی داخل کشور است: هر دو ما را به صبر دعوت میکنند و وعدهی آیندهای را میدهند که قرار است وضعیت درست شود. چطور؟ معلوم نیست؛ لااقل هیچکدامشان چشمانداز روشنی پیش چشم ما قرار نمیدهند. از آن طرف، با متنی مواجهیم به اسم «بیانیهی گام دوم انقلاب». صدر تا ذیلش را که نگاه کنیم، هیچ راهکار روشن و مشخصی برای بیرون رفتن از وضع فعلی ترسیم نشده. بدتر، وضع فعلی بسیار مطلوب نشان داده شده.
حال دل امروز چهارم اسفند ماهاستاد درس مارکس داشت برایمان تعریف میکرد که کیمیاگران سه هدف عمده داشتهاند: تبدیل کردن مس به طلا، پرواز دادن انسان، و رساندنش به جاودانگی. بعد ادامه داد که به دوتای اوّل رسیدهایم و داریم روی سومیکار میکنیم، و من صدای لرزیدن بندبند استخوانهایم را از درون میشنیدم: نکند دوای مرگ را هم پیدا کنند؛ نکند دیگر نمیریم!
توسعه شبیه ساز مدار سه بعدیمثل ترم قبل کمکاستاد درس منطق هستم. کارم این است که گاهی در اتاق گروه بنشینم تا اگر دانشجویی سؤالی داشت ازم بپرسد. در اتاق نشستهام که یکی از اساتید وارد میشود. بعد از احوالپرسی نظرم را دربارهی سخنرانیای که دیروز در آن شرکت کرده بودم میپرسد. میگویمش که جالب توجه ولی برای من بیش از حد تحلیلی بود. چند جملهای رد و بدل میکنیم و بعد میرود در اتاقش پی کارش. چند دقیقه بعد استاد دوم وارد میشود. از لباسهایش معلوم است که همین حالا از بیرون آمده. تا من را میبیند میآید و میپرسد که با سرما چه میکنم. میگویمش که لباس زیاد میپوشم. برای چندمین بار توصیههایی دربارهی لایهلایه لباس پوشیدن و گرم نگه داشتن سر میکند و میرود پی کارش. کارم که تمام میشود میروم طبقهی پایین که وسایلم را بردارم. یکی از اساتید دیگر را میبینم. تا من را میبیند میگوید این دیگر سردترین حالت ممکن است و از این سردتر نمیشود. بعد هم امیدوارم میکند که این وضع تا چند روز آینده بیشتر ادامه پیدا نمیکند. میگویمش که هیچکدام از دانشجوها برای سؤال پرسیدن نیامدند. میگوید طبیعی است چون هنوز چیز سختی درس نداده. او هم میرود پی کارش.
توسعه شبیه ساز مدار سه بعدیقطعهی ترکمن حسین علیزاده اصالتاً بیکلام است ولی خود او لااقل دوبار آن را با آواز تلفیق کرده. بهنظرم آمد که خود قطعهی بیکلام و همینطور اشعار و آوازهایی که با آن همراه شده با حال این روزهایمان متناسب است. برای همین شنیدنشان را پیشنهاد میکنم.
توسعه شبیه ساز مدار سه بعدیتعداد صفحات : 0